ایجاد یک حکومت مطلق فرقهای که هدف آن تبلیغ وهابیت و انتشار آن با قوه قهریه و شمشیر است بهروشنی در نوشتهها و نشانههای موجود در پرچم عربستان سعودی نمایان است. آنها عبارت « لا اله الا الله محمد رسول الله» را نوشته و زیر این عبارت تصویر شمشیر را کشیده و به وضوح نشان می دهند که دعوت به دین آنها تنها از طریق شمشیر ممکن است.
مورخان میان مرحله تشکیل حکومت که با پیامبر اکرم (ص) در شهر مدینه منوره شروع شد و با حکومت خلفای راشدین تا پایان ولایت علی بن ابی طالب (ع) تداوم یافت و مرحله سقوط و گرایش به سمت استبداد و فسادی که قرین موج تاریک فقه فکری بود و دست نشاندگان دربارها بر آن سلطه داشتند، تفاوت قائل می شوند. کسانی که به تسلیم و حقارت چشم دوخته و مروج تفکر « صبر در برابر ظلم» به همراه تمایلی سرکش برای مهجور کردن قرآن کریم و گرایش به احادیث و روایات هستند و روایات را متناسب با اقتضای زمان و مکان و نیازهای حکام و سلاطین بسط و اشاعه می دهند، این ها ریشه های نظریه تکفیری است.
روایت اول- از زبان دخترکی که حتما به یادش می آورید : شما نمی دانید آقایان! شما نمی دانید خانم ها! بنزین که روی پوست تن می ریزد، با تبخیر تندش ، اول تن را خنک می کند، اصلا آدم یخ می زند و همه موهای تنش سیخ میشود، اما وای از وقتی که بابا ، به زور آدم را بکشاند تا بخاری و تن خیس بنزین آدم را بچسباند به بدنه داغ بخاری و آنقدر نگه دارد که پوست ، گر بگیرد و شعله ور شود...
مادرم، پیش از آنکه از بابا طلاق بگیرد و تنهای مان بگذارد به من گفته بود آدم بدها به جهنم می روند و آنجا می سوزند، من که دختر بدی نبودم. شاگرد اول کلاس مان هم شده بودم، پس چرا بابا برایم جهنم می خواست ؟
حالا من در برزخی هستم شبیه بهشت، دختر کوچولوهای زیادی اینجا همبازی ام شده اند، نمی دانم بابا هنوز شیشه می کشد یا نه اما من هنوز دوستش دارم و دلم می خواهد مثل آن روزها که هنوز معتاد نشده بود و در توهمش مرا هیولا نمی دید که برای به آتش کشیدنم نقشه بکشد، قلمدوشم بگیرد. بغلم کند، نوازشم کند و ببوسدم.
یکی از دختر کوچولوهای دیگر هم اینجا، بابای شیشه ای داشته است؛ بابای او، دستکم تنش را آتش نزده ، اما مثل یک اسباب بازی بغلش کرده و از پنجره طبقه سوم خانه، پرتش کرده پایین.
دختر کوچولو همیشه به من می گوید « کوبیده شدن روی زمین با سر از ارتفاع 10 - 15 متری از آتش گرفتن درد بیشتری دارد» اما من جوابش می دهم « آتش گرفتن با بنزین چیز دیگری است » اصلاً اگر بابا وقتی توهم داشت از خودم می پرسید چه جور مرگی را دوست دارم، من حتما پرتاب شدن از طبقه سوم خانه را ترجیح می دادم. دستکم این طوری، بابا برای آخرین بار، بغلم می کرد تا بیاوردم لب پنجره آپارتمان مان و اینطوری ، کمی کمتر شاید دلم برایش تنگ می شد.
مردگی ما در این برزخ شبیه بهشت ، قشنگ است. غروب ها می رویم پیش مادربزرگی که برایمان قصه بگوید. مادربزرگ برایمان تعریف کرده است که نوه شیشه ای اش، برای جور کردن پول مواد مخدر، شکمش را با چاقو دریده است.
مادری هم اینجا هست که گاهی روی ابری کوچک، خیلی دورتر از ما می نشیند و اشک می ریزد، او در دنیای زنده ها، وقتی پیدا شد سر نداشت، پسر شیشه ای اش سرش را بیخ تا بیخ بریده بود و یادش نمی آمد سر مادر را کجا انداخته است. مادر دیگری که پسرش در توهم شیشه او را گرگ دیده و سرش را با چوب متلاشی کرده است، همیشه می نشیند کنار آن مادر غمگین و دلداری اش می دهد اما اشک های او تمامی ندارد.
دختر کوچولویی که بابایش او را از طبقه سوم پرت کرده است پایین، یکبار از آن مادر غمگین پرسید حالا که مرده و همه چیز تمام شده چرا این همه اشک می ریزد؟» و مادر گفت« نگران پسر شیشه ای ام هستم هنوز... نگران پسر شیشه ای ام...» و بعد زد زیر گریه.
اینجا ما بابا بزرگی هم داریم که پسر شیشه ای دیگری او را سلاخی کرده و سرش را در آشپزخانه بریده است. بابابزرگ اما مثل مادر غمگین ، گریه نمی کند. می گوید پسرش از قصد این کار را نکرده است اما وقتی شیشه کشیده بوده، پدرش را گوسفندی دیده که باید زودتر سرش را ببرد.
اینجا بچه های شیرخواری هستند که خانواده های شیشه ای شان، آنها را خفه کرده اند یا حتی به آنها تجاوز کرده اند و بعد با چاقو تکه تکه شان کرده اند، اینجا زن هایی هستند که شوهران شیشه ای شان، در بدگمانی های پس از مصرف شیشه، به پاک دامنی شان شک کرده اند و جان شان را گرفته اند. برزخ بهشتی ما شلوغ است و همه مان اینجا، نگران باباها، مامان ها، برادرها، خواهرها و فرزندان شیشه ای مان در دنیای زنده ها هستیم. آیا می شود کمک شان کنید؟
روایت دوم- من یک خبرنگارم با خبرهای تلخ : به اخبار گوش می کنم و از تأسف، عرق سرد می نشیند روی پیشانی ام. دایه های مهربان تر از مادر شده اند آنطرف آبی ها، سنگ یکی از قاچاقچیان شیشه را به سینه می کوبند که یکبار اعدام شده است و زنده مانده و قضات می گویند باید بار دیگر اعدام شود و دلیل می آورند که اعدام سلب حیات است و اگر سلب حیات رخ ندهد پس اعدامی هم اتفاق نیفتاده است.
من طناب دار را از نزدیک دیده ام. صندلی اعدام را که از زیر پای مجرمان کشیده می شود با دست های خودم لمس کرده ام، حتی دست و پا زدن اعدامی ها را بالای دار دیده ام و به همین علت دلم به اعدام هیچکس راضی نمی شود اما همچنان مطیع قانون کشورم هستم و از سوی دیگر می دانم آنها که آنطرف آب به تقلا افتاده اند و با ذوق ، ماجرای مرد اعدامی زنده شده و حکم اعدام مجددش را در بوق و کرنا کرده اند، هیچکدام دغدغه زنده ماندن این متهم را ندارند و اتفاقاً بدشان نمی آید او ، بار دیگر اعدام شود تا از پرونده اش به عنوان مستندی برای اثبات قوانین ضد حقوق بشری در ایران استفاده کنند!
حقوق بشری که در آن زیستن، حق مسلم یک قاچاقچی شیشه ای است اما سلب حیات را از هزاران انسانی که معتاد به شیشه شده اند یا به دست شیشه ای ها به قتل رسیده اند ، می شود ندیده گرفت.
حقوق بشری که بانیانش با سیاست های خاص، در حالی که ظاهرا از محکومان به اعدام دفاع می کنند، آنها را به سوی چوبه دار هل می دهند و با شلوغ کاری های شان ، دست مراجع قضایی و گاه مردم را برای بخشایش گناهکاران می بندند، صرفاً با این هدف که از این مرگ ها به نفع خودشان استفاده کنند، چون می دانند حیات رسانه ای و کاری آنها، در گرو تهیه چنین اخباری است و به بیانی دیگر آنها پول می گیرند تا امثال چنین خبرهایی را پر رنگ کنند و ایران را کشوری متحجر نشان دهند حال آنکه در همان کشورهایی که این خبرگزاری ها از آنها تغذیه می شوند، قوانینی غیرانسانی، بی گناهانی را سال های سال گوشه زندان انداخته است و گناهکارانی را آزاد گذاشته است تا به جنایت های بیشتر دست بزنند و با این حال کسی حتی جرأت نقد کردن آن قوانین را ندارد.اصلا یادشان رفته است که همین مواد مخدر تازه به بازار آمده و صنعتی از همان کشورهای خودشان سربرآورده!
اما غم انگیز تر از همه این ها رسانه های داخلی هستند که در تقلیدی کورکورانه یا شاید هدفمند، پا جای پای آنها می گذارند و برای فروش بیشتر رسانه شان یا جلب نظر گروهی از مخاطب ها، بی طرفی را در نقل خبر کنار می گذارند و عاشقان سینه چاک قاچاقچیان شیشه می شوند و برای گرفتن حق آنها به آب و آتش می زنند.
من هم موافق مرگ هیچ انسانی نیستم اما قانون ، قانون است.
از سوی دیگر آنها که ماجرای این اعدام را جار می زنند و خبر دست چندمش را همچنان تیتر یک رسانه های شان می کنند، چرا در این زمینه، دیدگاه خانواده های معتادان شیشه ای را جویا نمی شوند ؟
برای حسن ختام این یادداشت، بد نیست توجه تان را به نکته ای درباره میزان مواد مخدری که همراه این مرد قاچاقچی بوده جلب کنم. یک سوت شیشه، که برای نشئگی معتادی تا چندین ساعت کفایت می کند به اندازه یک لپه یا عدس است.
این لپه یا عدس شیشه، که در پایپی حرارت داده و دود می شود و معتاد آن را با ولع به ریه هایش می فرستد، میل جنسی مصرف کننده اش را به حدی بالا می برد که او برای برقراری رابطه جنسی حتی ممکن است به محارمش هم تجاوز کند؛ همان عدس یا یک لپه شیشه، حتی پس از یک بار مصرف شدن، معمولا قربانی اش را برای همیشه به خودش وابسته می کند؛ قربانی وابسته به شیشه ، دچار سوء ظن شدید و بیمارگونه می شود و گرایش شدیدی به خشونت پیدا می کند و به همین علت امکان دارد در عالم توهم یا خودش را به قتل برساند یا اطرافیانش را.
از سوی دیگر میل شدید مصرف همان شیشه به حدی زیاد است که معتاد برای جور کردن پول آن حاضر است به هر کاری دست بزند و همین مسأله باعث افزایش فحشا و انواع دیگر بزه در جامعه می شود. همه آنچه گفتیم جزو قابلیت های بالقوه همان یک عدس شیشه است که قاضی را وادار کرده بر اساس اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر حکم به اعدام این قاچاقچی بدهد اما دقت کنید، شیشه ای که همراه این مرد بوده ، به اندازه یک عدس یا لپه نبوده است ، بار شیشه او، یک کیلو گرم بوده است و حالا خودتان حساب کنید یک کیلو شیشه، چند آدم را می کشد و خانواده ای را دچار می کند؟!
«دولت با یک خزانه خالی و انبوه بدهکاری روبهرو است». این جمله را رئیسجمهور در آستانه مذاکرات ژنو در دانشگاه تهران عنوان کرد.
«دولت با یک خزانه خالی و انبوه بدهکاری روبهرو است». این جمله را
رئیسجمهور در آستانه مذاکرات ژنو در دانشگاه تهران عنوان کرد. تعبیری که
شبیه آن را در نیویورک در مقابل خبرنگاران آمریکایی عنوان کرده بود و گفته
بود که اوضاع اقتصادی ایران بدتر از آن است که من تصور میکردم.
روزنامه
رسالت با درج این مطلب نوشت: خالی کردن مشت کشور در شب مذاکره با 1+5 چه
معنایی میتواند داشته باشد؟ بر اساس کدام یک از اصول مسلم تامین منافع ملی
باید به طرف غربی تفهیم کرد که تحریمها اثرگذار بوده است. مذاکرهکنندگان
با چه پشتوانهای باید مذاکره کنند. چرا که به خیال خام خود ایران را با
«زانوان خونین» پای میز مذاکره بکشانند پس چرا دولتمردان به جای تکیه بر
اقتدار کشور مرتب دم از ضعف و مشکل میزنند؟
این تحلیل میافزاید:
پیش از این وزیر محترم خارجه در آستانه سفر پای منافع ملی را به میان کشید و
خواسته بود کسی قضاوت زودرس نکند اما آیا این طریق درستی برای تحصیل منافع
ملی است؟ در کدام کتاب روابط بینالملل جناب ظریف و دوستانشان خواندهاند
که شب مذاکره باید مشت خودتان را خالی کنید و خود را برخلاف واقعیت در موضع
ضعف قرار دهید. مردم عادی هم در معاشرتهای روزانه خود میدانند وقتی
میخواهند جنسی را بخرند خود را زیاد طالب و خواهان نشان ندهند. وضعیت
جیبشان را پیش هر کس و ناکس بازگو نکنند و...
در ادامه این نقد آمده
است: هنوز چند سال از پخش تلویزیونی اعترافات هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش
و رامین جهانبگلو نمیگذرد که باز رئیسجمهور در اظهاراتی عجیب از دستگاه
امنیتی و اطلاعاتی کشور میخواهد راههای دیپلماسی علمی را باز کند. تعجب
از این موضع بیشتر از این روست که دیپلماسی علمی امروز در جریان است و
کنترلهای محدودی نیز که صورت میگیرد بخشی از آن به خاطر حفظ جان
دانشمندان ایرانی و بخش دیگر به این خاطر است که اساتید و یا دانشجویان در
کنفرانسهای علمی در دام سرویسهای جاسوسی دشمن نیفتند.
رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولتهای مختلف، هرگز تذکری شبیه آنچه در 13 مهرماه بعد از سفر هیات ایرانی به نیویورک بیان کردند، نداشتهاند.
در حالی که 5 روز از بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص عملکرد دولت یازدهم
در نیویورک می گذرد، بحث در خصوص مصداق فرمایش ایشان مبنی بر "برخی از آنچه
در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود" همچنان در رسانه ها و محافل
سیاسی ادامه دارد.
به گزارش گروه سیاسی صراط،
فارغ از این موضوع، نکته ای که در این میان قابل تامل به نظر میرسد،
مقایسه بیانات رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولت یازدهم با بیانات
ایشان در زمان های مشابه دولت های پیشین است.
مقام معظم رهبری در
اولین هفته های آغاز به کار دولت های هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد،
هیچ گاه تذکری مشابه آنچه خطاب به دولت یازدهم بیان شد، نداده بودند.
حضرت
آیت الله خامنهای 13 مهرماه امسال در حالی که تنها دو ماه از آغاز به کار
دولت یازدهم می گذشت، در بیانات خود درباره عملکرد تیم ایرانی در سازمان
ملل فرمودند "درباره از آنچه در سفر اخیر بود حمایت میکنیم البته برخی از
آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود لکن ما به هیئت دیپلماسی
دولت عزیزمان خوشبین هستیم ولی به آمریکاییها بدبینیم."
به این بهانه مروری کوتاه داریم بر آنچه رهبر معظم انقلاب در آغاز به کار دولت های یادشده در بالا بیان نموده اند.
در
سال 72 رهبر معظم انقلاب از زمان تنفیذ حکم هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس
جمهور تا پایان مهرماه آن سال 11 بار در برنامه های مختلف به سخنرانی
پرداختند یا با صدور پیام به مراسم گوناگون نظرات خویش را بیان کردند. در
هیچ یک از این موارد، انتقاد یا تذکری جدی به دولت وقت که ناشی از اقدامات
اعضای کابینه باشد دیده نمی شود.
ایشان در سوم شهریور به مسئولان و
کارگزاران دولت فرمودند: "همینطور که جناب آقاى «هاشمى» اشاره کردند،
منهم واقعاً یکى از آرزوهایم این است: نگاه به مناطق محروم و طبقات مستضعف
کشور و آن مناطقى که مورد بىمهرى دستگاههاى طاغوتى در گذشته قرار
گرفتهاند. این از جمله کارهاى بسیار لازم و واجب است که انشاءاللَّه
آقایان در هر جا که هستند - چه در کارهاى اقتصادى، چه فنّى، چه علمى و چه
فرهنگى - دنبال کنند. این، همان خواهد شد که مردم و مجلس شوراى اسلامى از
شما متوقّع هستند."
در سال 76 و در آغاز به کار دولت سیدمحمد خاتمی
نیز مواضع مشابهی از سوی رهبری معظم انقلاب بیان شده بود. ایشان در 13
سخنرانی یا پیام خود ضمن ارائه توصیه های لازم به دولت انتقاد برجسته ای را
متوجه اقدامات دولت نکردند.
آیت الله خامنه ای در 24 مهرماه در کرج
در خصوص تبلیغات دشمن مبنی بر جدایی مردم و مسئولان از مبانی انقلاب و دین
فرمودند: "و اما نکته دوم، تبلیغِ دورماندن مسؤولان یا متصدّیان دولتى یا
جوانان از مبانى اسلام و دین و انقلاب است. این دروغ، از آن اوّلى بزرگتر
است! به هیچ وجه چنین نیست. امروز در این کشور، هر کس که در یک مسؤولیت
بزرگ و تعیینکننده مشغول انجام خدمت است، بزرگترین هدفش آن است که بتواند
این کشور را با تعالیم زندگىبخش اسلام بسازد؛ این کشور را به برکت دین خدا
آباد کند؛ این کشور را به عزّتى که دین خدا براى مردم خواسته است برساند؛
این کشور را به آبادانى و علم و تمدّنى که اسلام به انسانها و ملتها
مىدهد، نائل کند. هدف، این است."
رهبر معظم انقلاب در سال 84 و در
آغاز فعالیت دولت محمود احمدی نژاد نیز در 17 سخنرانی و پیام خود تا پایان
مهرماه آن سال، رویه مشابهی را در ارائه توصیه های لازم به دولت پیمودند و
باز هم انتقاد یا تذکر برجسته ای که معطوف به اقدامات دولت در همان مدت
اندک سپری شده از عمرش باشد، ارائه نکردند.
ایشان در 29 مهرماه 84
در خطبه های نماز جمعه تهران در خصوص عملکرد دولت در شروع به کار آن
فرمودند: "دربارهى دولت، آنچه که من به نظرم مىرسد که لازم است عرض بکنم،
این است که دولت ما بحمداللَّه یک دولت تازه نفس و آماده به کار است. آنچه
که من از نزدیک احساس مىکنم این است که مىبینم بهطور جدى این برادران
آماده هستند تا وظایفى را که قانون برعهدهى آنها گذاشته است، انجام بدهند و
همان شعارهایى را که مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من این را احساس مىکنم
که عازم بر کار کردن و عمل کردن هستند. الان که زمان کوتاهى از تشکیل این
دولت گذشته است - حالا دو ماه یا دو ماه و نیم - انسان مىبیند بعضىها که
در قبال برخى از مسائل، پنج سال و ده سال صبر کردند و چیزى نگفتند، حالا در
این دو، سه ماه بىصبرى مىکنند؛ پا به زمین مىزنند که چرا فلان کار
نشد!؟ چرا فلان کار چنین شد!؟ باید به دولت کمک کرد؛ باید به آن کسانى که
در وسط این گود مشغول چالشهاى بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا کار
خودشان را انجام بدهند. البته اگر خداى نکرده، کوتاهىیى صورت بگیرد، بنده
خودم اولْ مدعى خواهم بود؛ لیکن این هم که ما دولتى را که اول کارش هست و
هنوز از تشکیل آن، دو، سه ماه بیش نگذشته است، به پاى میز مطالبه بکشیم و
دایم از او مطالبه کنیم که چرا فلان کار نشد، این، بىانصافى است."
مرور
همه بیانات رهبر معظم انقلاب در آغاز فعالیت دولت های مختلف این واقعیت را
گوشزد میکند که ایشان در مدت مشابهی که از عمر دولت یازدهم می گذرد، هرگز
تذکری شبیه آنچه در 13 مهرماه بعد از سفر هیات ایرانی به نیویورک بیان
کردند، نداشته اند و بدون تردید تذکر ایشان به دولت حجت الاسلام حسن روحانی
"بیسابقه" بوده است.
در
کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب
درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام،
«انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان» را «جلوه ای از سیاست های نادرست»
دانستید.
برخی فتنه 88 را تصادفی غیرعمد تصور می کنند که اکنون ملت، به عنوان اولیای دم نظام، با گذشت زمان سرد شده اند و صحنه های جنایت را فراموش کرده اند و آماده اند که رضایت به عفو و رهایی عاملان دهند. آقای سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات که یکی از نقش آفرینان اصلی فتنه 88 بوده اند، این تصویر از فتنه را می پسندند و این روزها ظاهرا «دوره تطهیر» را می گذرانند؛ برخی رسانه ها، پی در پی به بهانه های گوناگون، از سخنانشان تیتر می سازند و سعی در بازسازی چهره و وارد کردن مجدد ایشان به سپهر سیاسی کشور دارند. درباره مشروعیت این تلاش ها می توان بحث کرد؛ اما بحث نوشتار حاضر، فارغ از این مباحث، نکته ای قابل تامل در اظهارات آقای خاتمی است که مکرر به حضرت امام خمینی(ره) استناد و به ایشان ابراز علاقه و اظهار نزدیکی می کنند. سوالات سرگشاده زیر، بحثی نظری درباره نسبت تفکرات آقای خاتمی با اندیشه های امام راحل است که به ما کمک می کند، درباره اظهارات این روزهای رئیس بنیاد باران با دقت بیشتری اندیشه کنیم.
جناب آقای خاتمی!
سلام علیکم
1- جنابعالی در جایی درباره آیه شریفه « وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» فرموده اید در دوران ظهور، «مردم خود امام می شوند و از مامومیت و تابعیت خارج می شوند» و نقش حضرت بقیه الله (عج) را نیز محدود به «معلم بودن و الگو بودن» برای جامعه دانسته اید.(1) یعنی با نظری بر خلاف مفهوم روشن آیه اطاعت(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)، که مومنین را به اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر دعوت کرده، رهبری سیاسی امام معصوم را نیز قبول ندارید و امامت را از حقوق و تکالیف امام عصر (عج) نمی دانید. شما یقینا با اندیشه های امام خمینی(ره) در این رابطه آشنا هستید. احتمالا این جمله را نیز از ایشان شنیده اید که «ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی (ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی مصلح کل و «امامت مطلق حق امام زمان» -اروحنافداه ـ هموار می کنیم»(تاکید از من است). (2) می بینید که حضرت امام(ره) از «امامت مطلق حق امام زمان» سخن می گویند و نمی توانید شاهدی بیاورید که امام خمینی(ره) مردم را در عصر ظهور، خارج شده از مامومیت امام زمان (عج)! دانسته باشند. لذا نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی این سوال را از شما دارند که با توجه به جایگاه مهدویت در اندیشه امام و فلسفه وجودی انقلاب و جمهوری اسلامی، چه نسبت و ارتباطی میان تفکرات شما با اندیشه های امام راحل وجود دارد؟ اگر در زمان ظهور حضرت در قید حیات بودید و امام طبق روایات متواتر قیام به تشکیل حکومت اسلامی کرد، چه موضعی خواهید گرفت؟ «ماموم و تابع» خواهید شد یا راه مقاومت و مقابله و رفراندوم و انقلاب رنگی و لشگرکشی خیابانی را انتخاب خواهید کرد؟
سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند که بعضی فتوای حکم سلمان رشدی را مخالف قوانین دیپلماسی بدانند، جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید. فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟ |
2- حکم چند خطی امام خمینی(ره) برای شما درباره سرپرستی موسسه کیهان در سال 1359 یک بخش مهم دارد: «متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند،؛ و آزادی ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تامین شود».(3) دقت می فرمائید که امام(ره) صریحا از «آزادی در حدود اسلام»سخن می گویند. اما جنابعالی بعدها از تقابل دین و آزادی سخن گفته و تصریح کرده اید که «اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی»(4). صاحب این تفکر متضاد، چه نسبتی می تواند با امام خمینی(ره) داشته باشد؟
3- آبانماه 1362 زمانی که وزیر ارشاد بودید، حتما به خاطر دارید که حضرت امام (ره) در دیدار با شما و کارکنان وزارتخانه تحت مسئولیت شما فرمودند «نباید دستمان را پیش دیگران دراز کنیم، تمدن اسلام بر سایر تمدن ها مقدم است» و روزنامه تحت مسئولیت شما-کیهان- این جمله امام را فردای روز دیدار به عنوان تیتر خست خود برگزید.(5) اما شما بعدها سخنانی بر زبان می رانید که گویی دقیقا در رد فرمایشات آن روز امام(ره) است: «در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد... سخن کسانی که می گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت».(6) بعید است این تناقضات تصادفی باشد؛ بار دیگر سوال می کنیم که نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟
4- حتما این سخنان امام خمینی(ره) درباره حکم اعدام سلمان رشدی در سال 1367 را به خاطر دارید: «ترس من این است که تحلیل گران امروز، 10 سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجه گیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفته اند،پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!».(7) سال 1377 یعنی دقیقا همان «10 سال دیگر»ی که امام از آن ترسیده بودند، جنابعالی در حاشیه پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک فتوای امام(ره) درباره اعدام سلمان رشدی را مسئله ای فقهی و پایان یافته اعلام کردید.(8) فکر نمی کنید که منظور امام در سال 1367 «دقیقا» شما بوده اید؟ سوالمان تکراری است: نسبت شما با امام راحل چیست؟
5- شما در آذرماه سال 1359 سلسله مقالاتی درباره ولایت فقیه در روزنامه کیهان نوشتید. در آنجا تعریف عجیبی از ولایت فقیه دارید. می فرمائید «درون مایه اصل ولایت فقیه از این اندیشه است که وقتی شخص معصوم در میان نبود، شخص خاص نمی تواند و حق ندارد که حاکم بر مردم باشد، بلکه در این مرحله تنها ملاک ها و معیارهای خاصی است که باید در جامعه حاکم باشد». سپس «دانش» و «تقوی» را دو ملاک ضروری خواندید که باید در «جامعه» حاکم باشد و سخنی از ولی فقیه و ویژگی های آن به میان نیاوردید.(9) حتما کتاب ولایت فقیه امام(ره) را خواندهاید جایی که ایشان از زمامداری فقیه به عنوان «شخص ماذون» از جانب خدا در دوران غیبت بحث کرده و می فرمایند اگر «فرد لایقی» که دارای دو خصلت علم به اسلام و عدالت باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد، «همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».(10) ظاهرا شما برای ولی فقیه مورد نظر امام(ره) اساسا حق حاکمیت قائل نبوده اید! باز علاقمندیم پاسخ شما به این پرسش را بشنویم: نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟
نقل شده است که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کردهاند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند. چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟ |
6- 15 مهرماه 1360 صحن علنی مجلس شورای اسلامی را حتما به خاطر دارید؛ آنجا که آقای بازرگان در پاسخ به بیانات امام خمینی (ره) که منافقین را مزدوران آمریکا نامیده بود، اظهار داشت : «این جوانان جانباز در خانواده های آمریکایی زائیده و بزرگ نگشته اند که بتوان مزدورشان خواند».(11) شما در آن زمان یادداشتی در کیهان نوشتید و استدلال های خوبی در رد سخنان آقای بازرگان ارائه کردید. پرسیدید «آیا شاه مخلوع که گوی سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوق دادن کشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصا آمریکا... ربوده بود، در خانواده آمریکایی زاده شده یا از آمریکا برگشته بود، یا اینکه شاه، آمریکایی نبود؟».(12) اما در کمال تعجب سال ها بعد در جریان فتنه 88 در پاسخ به بیانات رهبر انقلاب درباره دخالت خارجی در فتنه، دقیقا مانند واکنش بازرگان به فرمایشات امام، «انتساب حرکت سالم مردم به بیگانگان» را «جلوه ای از سیاست های نادرست» دانستید.(13) البته این را هم اضافه کنیم که درباره اظهارات آن روزتان در کیهان درباره آقای بازرگان نیز اظهار ندامت کرده اید، یعنی از تائید رویکرد امام در آن دوران نیز پشیمان هستید. بار دیگر سوال نسل سوم و چهارم انقلاب را از شما می پرسیم: نسبت تفکرات شما با اندیشه های امام راحل چیست؟
7- شما در اواخر دوره ریاست جمهوریتان، جزوه ای به نام «نامه ای برای فردا» نوشته و منتشر کردید. در آنجا «مشروعیت» همه قدرت ها را مستقیم و غیر مستقیم برآمده از «مردم» خواندید و از اینکه رویکردهای سکولاریستی جریان متبوعتان در ایران به نام دین ستیزی مورد مخالفت قرار می گرفت، اینگونه با متهم کردن مخالفان به استبداد گله کردید: «استبداد زدگی درد مزمن و مشترک جامعه ماست... متاسفانه حتی مفاهیم غربی هم، وقتی به یک فضای استبدادزده پای می نهند، تحریف هم می شوند و این که در این مسیر سکولاریسم مبدل به دین ستیزی می شود، از این قاعده برکنار نیست».(14) نظر شما را به این فرمایشات امام خمینی(ره) درباره سکولاریسم جلب می کنم که «به گوش ما خوانده اند که فقها جز مسئله گفتن کاری ندارند و هیچ تکلیف دیگری ندارند. بعضی هم نفهمیده باور کرده و گمراه شده اند. ندانسته اند که اینها نقشه است تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهای اسلامی را از دست ما بگیرند و ندانسته به بنگاه های تبلیغات استعماری و به سیاست آنها و به تحقق هدف های آنها کمک کرده اند. موسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کرده اند که «دین از سیاست جداست، روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند، فقها وظیفه ندارند بر سرنوشت خود و ملت اسلام نظارت کنند». متاسفانه عده ای باور کرده و تحت تاثیر قرار گرفته اند و نتیجه این شده که می بینیم. این همان آرزویی است که استعمارگران داشته اند و دارند و خواهند داشت».(15) سوالمان، تکراری است!
8- به نظر شما ریشه این همه تباین نظری میان افکار شما و اندیشه های امام(ره) در کجاست؟ امام راحل پدر بزرگوارتان را «یکی از پر فروغ ترین چهره های تقوا و خلوص و ایمان» می دانند. نقلی مشهور از پدرتان هست که درباره وزیر فرهنگ شدن شما در دوران نخست وزیری آقای میر حسین موسوی اظهار نگرانی کرده و فرموده اند «خطرناک است، پسر من غربزده است».(16) پس از گذشت بیش از سه دهه، این تعبیر پدر را تا چه اندازه دقیق و صحیح می بینید؟ آیا همین غربزدگی شما مبنای فاصله گرفتنتان از خط امام بوده است؟ به نظرتان انتقادات وارده بر شما چقدر با این تعبیر پدر بزرگوارتان همخوانی و همسویی دارد؟ آقای علی مطهری فرزند شهید دانشمند مرتضی مطهری نیز نقل می کند که وقتی درباره رفتن به آلمان با شهید مطهری مشورت کرده اید ایشان مخالفت کردهاند و چه بسا که استاد از تاثیرپذیری شما از فرهنگ و اندیشه غربی نگران بوده اند.(17) چرا شهید مطهری «نگران» این تاثیر پذیری بودند؟ آیا این اختلافات مبنایی شما با اندیشه امام راحل نشان از آن دارد که نگرانی شهید مطهری به جا بوده است؟
دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است. |
کلام آخر ما با شما همان نامه ای است که آیت الله شهید بهشتی در اوایل انقلاب خطاب به حضرت امام(ره) نوشتند: «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنتباشد، بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند؛ و گفتهها و نوشتهها و کردهها براین موضوع بینابین گواه».(18) دعوای ما با شما ناشی از اختلاف سلیقه در حکومت داری و رویدادهای کوچک و بزرگ اطرافمان نیست. بحث ما بر سر نوع نگاه شما به اسلام است که با نگاه امام خمینی(ره) و در نتیجه مبانی جمهوری اسلامی تضادهای آشکار دارد که در شکل های گوناگون از جمله فتنه 88 خود را نشان داده است.
خواستم یک بار برای همیشه تضادهای بنیادین تفکرات شما با اندیشه های مبنایی امام خمینی(ره) را تبیین کنم تا لااقل هنگام سخن گفتن، به امام بزرگوار ملت اشاره ای نکنید و آنچه هستید را بازگو کنید؛ لطفا از همان اصول مورد قبول خود سخن بگوئید و خود را حامی امام(ره) و انقلاب معرفی نکنید تا مردم نیز دقیقتر و واقعیتر درباره سخنانتان قضاوت کنند.
سید یاسر جبرائیلی
نویسنده کتاب سودای سکولاریسم(زندگی و کارنامه سید محمد خاتمی)
یک سازمان صهیونیستی با ارسال نامهای به مارک زاکربرگ رئیس فیسبوک به وی هشدار داده که بالاتر از قانون نیست و باید وزرای ایرانی عضو این سایت را اخراج کند.
به نقل از جروزالم پست، این سازمان که Shurat Hadin نام
دارد از مدیر فیس بوک خواسته تا نمایه های وزرای ایرانی که در این سایت
عضویت دارند را حذف کند و تهدید کرده که اگر این کار به سرعت و به طور دائم
صورت نگیرد فیس بوک را تحت پیگرد قانونی قرار خواهد داد.
سازمان یاد شده ادعا کرده که 15 وزیر ایرانی در فیس بوک عضویت دارند که
باید به سرعت از این سایت حذف شوند. در این نامه چنین استدلال شده که ایران
مورد تحریم های گوناگون دولت آمریکاست و قوانین مختلفی از سوی نهادهای
دولتی در این کشور تصویب شده که بر اساس آن صادرات هرگونه کالا، خدمات و
فناوری به ایران یا دولت آن ممنوع است. بنابراین ارائه خدمات شبکه ای
اجتماعی به وزرای دولت ایران هم نقض کننده این تحریم هاست.
در ادامه نامه Shurat Hadin ، فیس بوک را به حمایت از کسانی متهم کرده که
به ادعای این سازمان صهیونیستی درگیر فعالیت های تروریستی هستند. Nitsana
Darshan-Leitner رییس این سازمان افزوده که هیچ سازمان یا نهادی در آمریکا
از تحریم های آمریکا بر علیه ایران مستثنی نشده است. فیس بوک در برابر این
اتهامات واکنشی از خود نشان نداده است.
این سازمان در حالی از حضور 15 وزیر ایرانی در فیس بوک خبر داده که بسیاری
از وزرای کابینه حضور خود در این شبکه اجتماعی را تکذیب کرده اند. به نظر
می رسد استفاده از امکانات فضای سایبری برای پیشبرد اهداف دیپلماسی عمومی
جمهوری اسلامی ایران موجب عصبانیت صهونیست ها شده است.