به گزارش خبرگزاری فارس، محمد عبداللهی طی یادداشتی که در سایت برهان منتشر شد نوشت؛ تحلیل پیش رو به ارزیابی راهبرد طرف خارجی، به ویژه آمریکا و بازوهای داخلی آن دربارهی انتخابات ریاست جمهوری در ایران، با توجه به مجموعه دادههای موجود، میپردازد. در این تحلیل به وضوح مشاهده میشود برای غرب بسیار حیاتی است که بتواند با استفاده از فرصت انتخابات ریاست جمهوری مجدداً گزارههای کلیدی فتنهی 88 را در ذهن مردم احیا و تثبیت نماید.
در این زمینه شاید جدیترین نشانهها را باید در انتشار سرمقالهای دانست که در ارگان وابسته به ناتو منتشر شد. در23دسامبر 2012(3 دیماه سال جاری) «آلونبن» در سرمقالهی «المانیتور»، در اعترافی زودهنگام، «هدف نهایی غرب» از فشارهای گوناگون بر نظام ایران را زمینهسازی برای «آغاز ناآرامی خیابانی» در ایران ذکر کرده و نوشته است: «مشاهدهی پیشرفتهای ایران موجب شد برخی در نیروهای دفاعی، پارادایم جدیدی را مطرح کنند که به جای تواناییهای فیزیکی، بر انگیزههای ایران تمرکز میکند. در واقع این پارادایم تصدیق میکند که توسل به نیروی نظامی به تنهایی حاوی پاسخی راضیکننده برای چالش ایران نیست. این پارادایم، با اذعان به اینکه اعمال تحریمهای جامعهی بینالمللی علیه ایران نقطهی شروع فشار بر حکومت این کشور است، خواستار تشدید فشار بینالمللی از طریق تحریمهای بیشتر در کنار فعالیتهای مخفی علیه برنامهی پرسنل، تأسیسات هستهای و نیز حکومت آیتاللهها در ایران است. با توجه به احتمال روزافزون وقوع بهار عربی در خیابانهای تهران، ترکیب فشار اقتصادی و سیاسی میتواند آیتاللهها را به بازنگری در برنامهی هستهای متقاعد کند.»
ادامه مطلب ...خبرگزاری فارس: به بهزیستی رفتم، از وزیر بهداشت درخواست کمک کردم و طی یک نامه به رئیس جمهور دردهایم را نوشتم، اما دریغ از کوچکترین حمایتی.
مهدی دستش را نشان مادرش داد و با زبان کودکانهاش گفت: مامان اینجام درد میکند، پماد میمالی! مادر با چشمانی اشکبار تیوپ خالی پماد را به مهدی داد و او انگشت ظریفش را داخل تیوپ کرد تا از پماد بر روی تاولهایش بمالد.
به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، با دریافت خبری مبنی بر ابتلای کودکی سه ساله به بیماری نادر EB در اراک گروه خبری فارس برای تهیه گزارش از وضعیت جسمانی مهدی و اطلاع رسانی برای مردم و به ویژه مسئولان با هماهنگی قبلی به منزل پدر این کودک اعزام شد.
بیماری برای همه ما واژه آشنایی است و هیچ کس با این واژه غریبی نمیکند، اما دیدن بچههای بیمار برای ما بیشتر از مریضی سایر آدمها سخت است، شاید این به خاطر کوچکی و نحیفی بچهها است که تحمل هیچ دردی را ندارد، زمانی که شنیدیم مهدی کوچولو به یک بیماری نادر مبتلا شده شنیدن این خبر آنقدر برایمان سخت نبود که دیدن مهدی از نزدیک برایمان غیرقابل تحمل بود.
شاید بارها از نزدیک افراد نیازمندی را دیده باشیم که دیدن آنها دل ما را به درد میآورد، اما وقتی مهدی کوچولو را دیدم با خودم گفتم چقدر ما ناشکریم. مهدی 3 سال است که از یک بیماری نادر و خیلی سخت رنج میبرد.
با نگاه به چشمان مادر مهدی میتوانستی تمام حسرتهای یک مادر را که سه سال بر دلش مانده به خوبی ببینی، حسرت اینکه پسرش همانند سایر بچههای هم سن و سال خودش بتواند به راحتی راه برود، بنشیند، بازی کند، چراکه مهدی نمیتواند با دستان پر از تاولش بازی کند، با دهان پر از زخمش شیرین زبانی کند و یا حتی با پاهای کوچک تاول ترکیدهاش بدود.
به راستی چه سخت است وقتی میخواهی لباس کودکت را تنش کنی ببینی تاولها یکی پس از دیگری میترکند، فرزندت گریه سر میدهد و میگوید مامان دردم مییاد.
مهدی محمدی کودکی حدودا سه ساله است که از هنگام تولدش تا به امروز درد تاولهای پوستی را تحمل میکند، اما گاه گاه خندههای بچهگانه بیش از گریههایش دل پدر و مادرش را میسوزاند.
مهدی 29 مرداد سال 88 در بیمارستان امام خمینی(ره) اراک متولد شد، اما در همان نخستین لحظات تولد، تاولهای بزرگ و کوچک روی بدنش شیرینی به دنیا آمدنش را به غمی بزرگ در دل پدر و مادرش مبدل ساخت تا از همان ابتدا او را برای درمان به بیمارستان تجریش تهران منتقل کنند.
مهدی 20 روز اول تولدش را با سوزش تاولهای بزرگ و کوچک در بیمارستان تجریش تهران سپری کرد و زمانی که پزشکان از بهبودی و درمان قطعی او ابراز ناامیدی کردند، از بیمارستان ترخیص شد.
در این میان پدر و مادر لحظهای از درمان مهدی نامید نشده و او را برای درمان به سه بیمارستان دیگر در تهران بردند و تنها یک جواب از پزشکان شنیدند: « EB و عدم بهبودی»
پدرش میگوید: در این مدت پزشک متخصصی نمانده که مهدی را برای درمان نزد او نبرده باشند، اما همه یک چیز میگویند EB درمان ندارد و او میماند با پسرکی مریض و درآمدی ناچیز برای مداوا.
EB نوعی بیماری ژنتیکی است که پوست مبتلایان به آن بر اثر وارد شدن ضربههای خفیف به پوست تاول میزنند و از جمله بیماریهای نادر است.
عامل ابتلا به این بیماری نادر پوستی جهشهای ژنی است و این بیماری عمدتا در کودکان حاصل از ازدواجهای خویشاوندی دیده میشود که مهدی نیز حاصل یک ازدواج خویشاوندی است.
پدر مهدی تنها کارگر ساده یک نانوایی است که یک طبقه از خانه 50 متریاش را برای خرید داروهای عزیز جانش فروخته و امروز از تامین داروهای گران قیمت برای درمان فرزند ناتوان مانده، میگوید: در ماه بیش از یک میلیون تومان خرج داروهای پسرش میشود، آنهم باید برای خریداری داروها به تهران و اصفهان برود، چون داروهای این بیماری در اراک یافت نمیشود.
به خانهشان رفتیم، خانهای ساده و کوچک در منطقه حاشیهنشین فوتبال اراک، خانهای که درد و غم از آجرها و دیوارهایش بزرگتر و سنگینتر بود، برادر کوچک مهدی در را به رویمان باز کرد، لبخندی کم رنگ به لب داشت و با استقبال پدرش مواجه شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی و بالا رفتن از پلهها وارد اتاق شدیم.
مهدی را دیدیم، پسرکی لاغر و ضعیف اندام که به جز زیرپوش نخی چیز دیگری به تن نداشت، مادرش گفت لباس بر تنش نمیکنیم، ممکن است لباس به تاولها بچسبد و تاولها را زخم کند.
نشستیم. مهدی تفنگش را برداشت و نزد ما آمد، خواستم او را بغل کنم و ببوسم، اما تاولهای بیرحم جای سالمی در بدن او باقی نگذاشته بودند، آرام دستش را گرفته و کنار خودم نشاندم، مثل فرشتهای کوچک سفید بود، اما زخم تاولها همه جای بدنش را قرمز و کبود کرده بودند.
موهای کم پوشت و بورش را که نگاه میکردم، سرش پر از تاول و زخم بود، هرکجای بدنش را که نگاه میکردی، زخمی و تاول زده بود، متحیر میشدی که پسرکی به این لاغر اندامی چگونه سوزش این تاولها را تحمل میکند، شبها چگونه میخوابد تا تاولها او را اذیت نکنند، صبحها چگونه روی پاهایش راه میرود که انگشتانش نمیسوزند، چگونه اسباببازیهایش را در دست میگیرد و با آنها بازی میکند.
دهانش هم تاول داشت، مادرش چگونه به او غذا میدهد، به راستی مادرش چگونه او را بغل میکند، میبوسد و میبوید؟
صدای پدرش ما را به خود آورد، 15 میلیون تومان به مردم بدهکار هستم، این پول را بابت هزینههای دارویی مهدی از دوست و آشنا قرض گرفتهام، این را پدرش گفت.
از آقای محمدی پرسیدم آیا در این مدت از دستگاههای دولتی کمک نخواستهاید، خنده تلخی زد و گفت: به بهزیستی رفتم، از وزیر بهداشت درخواست کمک کردم و طی یک نامه به رئیس جمهور دردهایم را نوشتم، اما دریغ از کوچکترین حمایتی.
او گفت: بعد از چندین بار نامهنگاری و رفت و آمد از پیش مدیرکل به معاون و از پیش معاون نزد مدیر کل بهزیستی تنها با وعده 400 هزار تومانی مواجه شدم که این مبلغ تنها خرج ویزیت و رفت و آمد و شامپوی مهدی را میدهد، یک بار هم از دفتر رئیس جمهوری با ما تماس گرفتند و گفتند فاکتور داروهایی را که تا حالا خریداری کردهاید بیاورید تا کمکتان کنیم، ما هم که در این 50 متر جا، مکانی برای نگهداری فاکتورهای متعدد پزشکان از سه سال پیش تا امروز را نداشتیم و اصلا فکرش را نمیکردیم که روزی برای کمک دولت به یک پسر بچه مریض سه ساله که همه جای بدنش مملو از تاولها و زخمهای بزرگ و کوچکی است که خود گواهی از خرید داروست، نیاز به سند و مدرک باشد، همه فاکتورها را دور ریختیم و چیزی در بساط نداریم و حالا من ماندهام با درآمد ناچیز کارکردن در یک نانوایی، یک پسر مریض، دو فرزند و همسرم که آنها نیز به خرجی احتیاج دارند.
همه نگاهم معطوف مهدی بود، برای لحظاتی سکوت در فضای اتاق حاکم شد، خانم محمدی چندین پماد از داخل یخچال بیرون آورد تا روی بدن مهدی بمالد، نگاهمان که به داروها افتاد، برچسب قیمتها توجهمان را به خود جلب کرد، 60 هزار تومان، 40 هزار تومان، 18 هزار تومان، 14 هزار تومان و....
پدرش دارویی را نشانمان داد و گفت ارزانترین دارویش این است، 14 هزار تومان، بعد شامپویی را نشان داد و افزود: شامپوهایش هم گران است، 15 هزار تومان.
مادرش چند پماد را بر روی پوست نرم اما پر از تاول مهدی زد، زمانی که آمد یکی دیگر از پمادها را بر روی پاهای مهدی بمالد، دید تیوپ پماد خالی است.
مهدی دستش را نشان مادرش داد و با زبان کودکانهاش گفت: مامان اینجام درد میکند، پماد میمالی!
خانم محمدی با چشمانی پر از اشک تیوپ خالی را به مهدی داد، از چشمانش میشد فهمید که نگران پول خرید پماد جدید است، مهدی انگشت ظریفش را داخل تیوپ کرد و به خیال کودکانهاش انگشت آغشته به پماد را بر روی زخمهایش مالید تا دردش کمی ساکت شود.
بغض راه گلوها را بسته بود، در دل گفتم خدا را شکر که این بیماری جزء بیماریهای نادر است، اگر این بیماری جزء بیماریهای شایع بود، آن وقت چه مادرهایی بودند که فرزند در کنارشان بود، اما آنها نمیتوانستند فرزندانشان را در آغوش فشار دهند و ببوسند، چه پدرهایی بودند که بزرگ شدن دردانهشان را همراه با بزرگ تر شدن تاولها میدیدند و چه خواهر و برادرهایی بودند که ....
مهدی دستمالی را برداشت تا اضافه پمادها را با دستان کوچکش پاک کند، دستمال را آرام آرام بر روی تاول مالید، انگار او با تاولها کنار آمده و به زخمهایش عادت کرده است.
مهدی را بوسیدم، آقای محمدی گفت مهدی کربلایی است، برای شفا او را کربلا بردیم. به ضریح تکتک امامزادهها در نزدیکترین و دورترین جای ایران چسباندیم، شفا نگرفت، اما از شفایش ناامید نیستیم.
دوباره برای لحظاتی سکوت بر فضای اتاق حاکم شد، چای نوشیدیم، پدر مهدی تمام نامههایی را که در این مدت برای مسئولین نوشته بود، نشانمان داد، نامه به رئیس جمهور، وزیر بهداشت، مدیرکل بهزیستی، رئیس بیمارستان تجریش، بیمارستان بوعلی سینا و مسئولان دیگر، همه نامهها امضا داشتند، از مدیرکل به معاون، از معاون به کارشناس و از کارشناس به ...
آقای محمدی پرسید: شما بگویید، اگر من مهدی را در آغوش بگیریم و کنار خیابان بایستم، چقدر مردم کمکم میکنند، مطئمنم روزی یک میلیون تومان بیشتر کمک میکنند، اما من از مردم انتظار ندارم، مردم هم مثل من مشکلات خاص خودشان را دارند، انتظار من از دولت است که متاسفانه کمک آنها هم با کاغذ و کاغذ بازی درهم گره خورده و برای کمک هم نیاز به کاغذ و کاغذبازی دارند.
کارمان که تمام شد از آنها خداحافظی کردیم و به محل کارمان بازگشتیم، اما چهره معصوم و پاک مهدی با آن تاولهای بیرحمش لحظهای از مقابل چشمانمان دور نمیشود.
به امید شفای مهدی و مهدیهای دیگر...
گروه خبری خبرگزاری فارس سرپرستی استان مرکزی ـ اراک
عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی تهران و ایران گفت: من هیچگاه نگفتم که در ۶ ماه آینده قحطی میآید اما اگر از صحبت من چنین برداشتی شده است حرف خودم را پس میگیرم و از مردم عذرخواهی میکنم.
اسدالله عسگراولادی در گفتوگو با خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس اظهار داشت: من هیچگاه نگفتهام که قحطی میآید بلکه گفتم با اجرای قانون هدفمندی یارانهها تورم در کشور ایجاد میشود که این تورم باید با سیاستهای درست مهار شود.
وی افزود: با ارز ۱۷۰۰ تومانی که در مقطعی هم تا ۲۰۰۰ تومان بالا رفت واردات کالا مشکل می شد که با سیاست دولت برای دادن ارز با قیمت مرجع به واردکنندگان رسمی این مشکل حل میشود و این تصمیم، تصمیم بسیار مناسبی است و از دولت تشکر میکنم.
عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی تهران و ایران گفت: از روز گذشته ارائه ارز مرجع به واردکنندگان رسمی آغاز شده است.
وی افزود: هیچگاه نگفتهام که قحطی میآید اما اگر از صحبت من سوءبرداشت شده اشتباه کردهام حرف خودم را پس میگیرم و از مردم عذرخواهی میکنم
شاید با اولین نگاه به یادداشت پیش روی، کیهان را به «بدبینی»! متهم کنید ولی شواهد و قرائن موجود تردیدی باقی نمی گذارد - و یا، دستکم این احتمال را قوت می بخشد- که افزایش بی رویه و جهشی قیمت سکه و دلار طی چند هفته و مخصوصاً چند روز اخیر پروژه ای هماهنگ با تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا بوده است و جریانی همسو با اصحاب فتنه که چندان هم ناشناخته نیست با افزایش مصنوعی بهای سکه و دلار و نهایتاً افزایش پرشتاب قیمت سایر کالاها، در تلاش بوده است تا آثار تحریم نفتی جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا و سپس اتحادیه اروپا را سنگین و پرآسیب جلوه دهد! این در حالی است که نه فقط محاسبات سیاسی و اقتصادی از بی فایده بودن تحریم های یاد شده خبر می دهند بلکه شمار قابل توجهی از صاحبنظران و اقتصاددانان بلندآوازه غربی نیز برکم اثر بودن تحریم نفتی ایران و زیان متقابل و بیشتر آمریکا و اروپا از تحریم های اخیر تأکید می ورزند. و اما، جریان مرموز مورد اشاره با کلید زدن این پروژه چه مقصودی را دنبال می کند و کدام هدف نهایی را نشانه رفته است؟! بخوانید؛
1- روز 24 اسفند ماه سال 1363، هنگامی که خطیب جمعه تهران- رهبر معظم انقلاب- خطبه دوم نماز را آغاز کرده بود، بمب قوی و پرقدرتی که در یک زیرانداز جاسازی شده و به زمین چمن دانشگاه تهران راه یافته بود، با صدای مهیبی در میان جمعیت فشرده نمازگزار منفجر شد. در پی این انفجار 14 تن از نمازگزاران به شهادت رسیده و 88 تن دیگر مجروح شدند. بی اثر بودن این انفجار در حضرت آقا و جمعیت نمازگزار و ادامه خطبه دوم که حماسه ای ماندگار بود، حدیث دیگری است بیرون از محدوده این نوشته محدود. نگارنده در آن نماز جمعه توفیق حضور داشتم و تنها صدایی که بعد از انفجار در فضا طنین انداز شد، فریاد الله اکبر جمعیت بود.
بعد از پایان خطبه ها و آغاز نماز و در حالی که امام جمعه به قنوت رکعت دوم مشغول بود - تقریباً نیم ساعت بعد از انفجار -هواپیماهای عراقی از راه رسیدند. شلیک پیاپی توپ های ضدهوایی با صدای انفجار بمب ها و راکت هایی که جنگنده های عراقی- مانند همیشه- بی هدف روی شهر فرو می ریختند، در هم آمیخته بود و جماعت بی آن که کمترین نشانه ای از وحشت و اضطراب در آنان دیده شود به ادامه نماز مشغول بودند. ماجرای نماز جمعه آن روز، همان شب با تقدیر جانانه امام راحل(ره) از صلابت حضرت آقا- امام جمعه و رئیس جمهور وقت- و شجاعت نمازگزاران روبرو شد. و اما، عاملان بمب گذاری پس از دستگیری اعتراف کردند که قرار بود بمب کارگذاری شده هنگامی منفجر شود که هواپیماهای عراقی برای بمباران تهران به فراز شهر رسیده باشند! یکی از افسران برجسته استخبارات ارتش بعثی- اطلاعات ارتش عراق- نیز بعد از اسارت توضیح داد که تهدیدهای پی درپی صدام درباره بمباران نماز جمعه تهران با ناکامی روبرو شده بود و برای جبران این ناکامی قرار بود بمب کارگذاری شده در نماز جمعه، همزمان با حضور هواپیماهای عراقی برفراز شهر تهران منفجر شود تا این انفجار به حساب بمباران هوایی نوشته شده و نشانه تأثیر عملی تهدیدهای صدام درباره بمباران نمازجمعه تهران باشد.
هر کشوری که خود را از بازارهای انرژی ایران محروم کند بلافاصله شاهد جایگزین شدن رقبای دیگری در این زمینه خواهد بود.
نیاز بلندمدت و پایدار کشورهای مختلف جهان به انرژی به نحوی است که نمی توان جمهوری اسلامی ایران را که دارای دومین ذخایر بزرگ گاز و چهارمین ذخایر بزرگ نفت دنیاست تحریم کرد.
اخلال در تامین نیازهای انرژی کشورهای رقیب اقتصادی آمریکا در سال های آینده، در دستور کار مقامات آمریکا قرار گرفته است و آنان به بهانه فشار سیاسی بر ملت ایران درصدد تضعیف رقبای اقتصادی خود هستند.
مقامات اروپایی و دیگر کشورهایی که در این زمینه زیر فشار سیاسی آمریکا قرار دارند باید به منافع ملی خود بیندیشند و برای تحقق اهداف پنهان مقامات آمریکایی، خود را از بازار انرژی ایران محروم نکنند.